You are currently viewing تساوی زنان اصل مکملیت دیانت بهائی

تساوی زنان اصل مکملیت دیانت بهائی

ترجمه مقاله ای به قلم جان اس. هاچر

برگرفته از سایت آئین بهائی

خلاصه

تعالیم بهائی در عین حال که بر تساوی زن و مرد تأکید می‌نماید، در برخی موارد از وظایف متمایز آنان با توجه به جنسیت دفاع می‌کند. از آنجایی که دیانت بهائی همچنین تعلیم می‌دهد که عقاید مذهبی باید با «معیارهای علمی» سنجیده شود، این تناقض ظاهری مستلزم مطالعات دقیقی است. بیان بیت‌العدل اعظم مبنی بر اینکه «تساوی بین زن و مرد در حقیقت از نظر فیزیولوژیکی نمی‌تواند به معنای همسانی عملکردها باشد» در بطن پاسخگویی به این مسئله قرار دارد. به منظور درک و پذیرش این نظریه که تمایز جنسیتی،حتی تا جایی که به تخصیص وظایف اساسی مربوط می شود، بدون هیچ گونه تحقیر متعاقب آن در نقش زنان می‌تواند وجود داشته باشد؛ باید به بیانات موجود در آثار بهائی پیرامون رابطه‌ مکمل مردان و زنان رجوع نمائیم. ما می‌توانیم از طریق بررسی دقیق این اصل، کشف کنیم که حقیقتاً چگونه تمایز جنسیتی بدون عدم تساوی در مقام و عملکرد امکان‌پذیر است.

چکیده کلام

از جمله برجسته‌ترین ویژگی‌های دیانت بهائی مفهومی است که از خود دیانت ارائه می‌دهد، اعتقاد مطرح شده در کتاب مستطاب ایقان بر این اساس می‌باشد که هدف دین از لحاظ تاریخی ارتقاء درجات آگاهی بشر نسبت به واقعیات عالم معنوی است. از این نقطه نظر، دیانت شامل دو فرآیند مجزا و در عین حال بنحو غیر قابل تفکیکی مرتبط می‌باشد: آشکارسازی حقایق ابدی و متعاقب این روشنگری، بکارگیری آن حقایق در ساختارهای اجتماعی بشر .

متون بهائی به عنوان نتیجه‌ این فرآیند دوجانبه، تعلیم می‌دهند که آگاهی نسبت به حقیقت از اعمال ما جدائی‌ناپذیر است، نه صرفاً به این دلیل که عمل ما به حقایقی که درک کرده‌ایم نمود ظاهری می‌دهد؛ بلکه همچنین از آن رو که تثبیت یک حقیقت در بنای جامعه‌ انسانی، درک ما را از آن حقیقت افزایش می‌دهد و بدین وسیله، تجلیِ وسیع‌تری را موجب می‌شود. در واقع، این تقابل بین علت و معلول در قلب اعتقاد بهائی در خصوص تکامل جامعه‌ انسانی قرار دارد.
بنابراین، وابستگی متقابل آگاهی و عمل تنها یک حکم اخلاقی نیست، بلکه رابطه‌ای کاملاً عملی می‌باشد، به این دلیل که به منظور تعلیم بشریت وضع شده و رابطه‌ آن با اصل تساوی زن و مرد استراتژیک است. زیرا در حالی که هم‌اکنون ما تنها در ابتدای مسیر پذیرش نحوه انتقال این حقیقت آشکارشده در روابط و نهادهای انسانی هستیم، خود اصل مکملیت، ابدی است.حضرت بهاءالله صریحاً می‌فرمایند که «رجال و نساء در نزد خداوند یکسانند.» (پیام ملکو ت). بنابراین از آنجایی که حقیقت مذکور ابدی است، نمی‌توانیم از لحاظی بگوئیم که حضرت بهاءالله یا دیانت بهائی سبب شده‌اند که زنان با مردان برابر باشند؛ آنها همیشه به همین نحو «دارای حقوق برابر» بوده‌اند. اگر چه، مظهر ظهور با آشکار ساختن این حقیقت ابدی برای بشر و سپس از طریق تأسیس قوانین و نهادهایی که این واقعیت روحانی را مجسم می‌سازند، ما را قادر می‌سازد این رابطه را که از پیش در «پیشگاه حق» وجود دارد، به همان اندازه در تمام جنبه‌های جامعه انسانی پدیدار نمائیم.
البته، درک این مطلب مهم است که اگر چه مظاهر ظهور قبل احتمالا بیان صریحی درباره‌ تساوی حقوق زن و مرد ارائه نداده اند، ولی نباید ظهور عقاید مغایر در ادیان مختلف را به انبیاء نسبت داد. این عقاید متضاد در واقع تحریفات، انحرافات و سوء تعابیر تعالیم آنها می‌باشد. بنابراین، مسیح هرگز از تضعیف زن بدان گونه که تلویحاً در برخی از نامه‌های پولس و واضحاً در رساله‌های ضدفمنیستی سنت جروم (St. Jerome) و دیگر رهبران بزرگ اولیه مسیحیت یافت می‌شود دفاع نکرده است، ولی با این حال چنین عقایدی هنوز بسیاری از اندیشه‌های مسیحی معاصر را مبتلا ساخته است.
در نتیجه، به منظور درک روش الهی که به موجب آن، اصول خاصی باید در انتظار وقت معینی باشند تا آشکار شوند، لازم است مفهوم تناسب زمانی را تا آنجا که به حقیقت آشکار شده مربوط می‌شود، به صورتی عام‌تر دریابیم. به عنوان مثال، بدون شک برخی از زنان بهائی ایرانی ممکن است با دریافت نامه‌ حضرت عبدالبهاء در اوایل این قرن مبنی بر اینکه آنها «حال شما به روحانیّت صرفه پردازید و با رجال اختلاف ننمائید»(مکاتیب حضرت عبدالبهاء) دچار مشکل شده‌اند. در آن زمان، احتمالاً به نظر می‌رسیده است که این توصیه با بیانات دیگر آن حضرت در خصوص نقش برابر زنان در تمامی جنبه‌های جامعه‌ انسانی و رهبری آن در تناقض است، اما منافع عملی حاصله از این تأخیر موقت بعدها آشکار گردید.در واقع، بینش حضرت عبدالبهاء، بیان جامع حضرت بهاءالله در باره مناسبت زمانی حقیقت آشکارشده را بخاطر می آورد:

«چقدر حقایقی که باید تا زمان مقتضی ناگفته بمانند، بسیارند. حتی با وجودی که گفته شده: «چقدر حقایقی که باید تا زمان مقتضی ناگفته بمانند، بسیارند. حتی با وجودی که گقته شده: «وَ لا کلّ ما یعلمُ یُقالُ وَ لا کلّ ما یُقالُ حانَ وقته وَ لا کلّ ما حان وقته حَضَرَ اَهله اِنّ ذلکَ من الحکمَهِ البالغَهِ فی الأمور»( منتخباتی از مکاتیب عبدالبها،جلد ۱)

 بدانیم که ظهور حضرت بهاءالله و رهنمودهای صریح در رابطه با تساوی زنان، بر این مطلب دلالت می‌کند که در حال حاضر بشریت هم تجربه و هم ظرفیت فهم این رابطه و همچنین شرایط اجتماعی اجرای آن را در جامعه‌ انسانی دارد.

به نظر می‌رسد چنین منطقی اساس مشاهدات حضرت عبدالبهاء می‌باشد مبنی بر اینکه «در قدیم دنیا با زور اداره می شد و مرد چون جسماً و فکراً از زن قوی‌تر و زورمندتر بود بر او غالب و مسلّط بود»(بهاءالله و عصر جدید) و در عین حال، بشریت برای مدتی از وضعیتی ابتدائی پدیدار گشت که در آن بقا به قدرت فیزیکی وابسته بود. بعلاوه، حتی در میان قلمرو حیوانی و در بسیاری از جوامع قبیله‌ای، تفاوت عملکرد بین زن و مرد بدون هیچ حس متعاقب تعدّی، تحقیر یا تضعیف وجود دارد. در نتیجه، می‌توانیم شرط سومی را برای بِجا بودن حقیقت آشکار شده استنباط نمائیم، ظهور ضرورتی جهانی که از یک وضعیت عدم تعادل، عدم سلامت و اختلال عملکردی ناشی می‌شود، موقعیتی که هر گاه قوانین روحانی اساسی نادیده گرفته شود و یا نقض گردد؛ رخ می‌دهد. بطور خلاصه، نوع بشر هم‌اکنون انگیزه‌ کامل برای پذیرش تساوی زنان را دارد؛ زیرا ما در حال تجربه‌ بحران مُهلکی هستیم که از سلطه‌ مردان و ویژگی‌های به اصطلاح مردانه ( مانند تأکید بر قلمروگرائی، مادی‌گرایی، طمع فطری، خشونت و غیره) بر اجتماع نشأت گرفته است.

بنابراین از دیدگاه دیانت بهائی، بجا بودن اصل تساوی زنان با مردان تنها از آن رو نیست که امر مذکور یکی از حقایق بیشمار اخیراً آشکار شده است. آسیب شناسی و بوم‌شناسی بحران انسانی معاصر، بطور قابل توجهی با تجاوز از این اصل اساسی مرتبط است، زیرا نیاز به تعادل تکاملی بین جنبه‌های زنانه و مردانه‌ ما و مؤسسات جمعی‌مان در جهت ایجاد جامعه‌ای عادل و مفید ضروری می‌باشد؛ همانگونه که بسیاری از بیانات حضرت عبدالبهاء آن را تصدیق می‌نماید:
«در گذشته جامعه بشری دچار کمبود و بی‌کفایتی بوده است چرا که کامل نبود. جنگ و ویرانی‌های آن دنیا را تضعیف کرده است.»( خطابات، جلد ۳)
«این مسلم است که زن ومرد بعنوان بخشی از ترکیب نوع بشر از هر نظر مساویند و هیچ تفاوتی در اعتبار آنان جائز نمی باشد»(promulgation 133)
«جهان انسانی شامل دو بخش است: زن و مرد که هر یک مکمل دیگری است. بنابراین اگر یکی از این دو ناقص باشد دیگری لزوماً نمی‌تواند کامل باشد و کمال میسر نخواهد شد.» ( بیانیه صلح جهانی، انوار هدایت، شماره ۲۱۰۳)
«عصر جدید بیشتر با عواطف و نوایای زنان آمیخته است تا با صلابت مردان…»(بهاءالله و عصر جدید)

در نگاه اول، ممکن است به نظر برسد که درمان کلی این بیماری نسبتاً واضح و آسان خواهد بود – جبران عدم تعادل با تعالی وضعیت زنان، و حقیقتاً بیانات بسیاری از آثار بهائی تأیید می‌نماید که این موضوع بخش تعین‌کننده‌ای از راه حل است:
«تحصیل زن قدم مؤثری برای توقف و اتمام جنگ است چرا که وی تمام همّ خود را بر علیه جنگ به کار می‌گیرد.»(خطابات، جلد ۳)
«تنها زمانی که زنان بطور کامل در تمامی زمینه‌های تلاش‌های انسانی شریک شوند، فضای اخلاقی و روانی تشکیل می گردد که در آن صلح جهانی ظاهر خواهد گشت.» (بیت العدل اعظم خطاب به بهاییان جهان)

به همین نحو، آثار بهائی اظهار می‌دارند که تنها دلیل ایجاد این عدم تعادل محرومیتی است که زنان در فرصت تحصیل و آموزش تجربه کرده‌اند.
«در جمیع قوا و اعمال انسانی شریک و سهیم و برابرند. در حال حاضر زنان هنوز در کلیه فعالیت ها و امور بشری، استعدادهای طبیعی خود را آن چنان که باید و شاید بمنصه‌ ظهور نرسانده‌اند؛ علت این امر نیز فقدان فرصتهای مساوی در تحصیل است. بدون شک تحصیل علم، تساوی آنان را با مردان تثبیت خواهد کرد.»( از بیانات حضرت عبدالبهاء، انوار هدایت، شماره ۲۰۸۲)
اما اگر چه تلاش جنبشهای بهائی و غیر مذهبی برای برطرف کردن عدم تعادل مذکور در فرصت‌ها شرافتمندانه و سودمند بوده است، این واکنش‌ها تا زمانی که بدون درک روشنی از حقیقت کلی پیرامون روابط بین دو جنس در یک جامعه‌ سالم دنبال‌ شوند، بخودی خود ناکافی، ناتمام و حتی شاید مایه‌ تأسف می‌باشند. به عنوان مثال، یک عکس‌العمل قابل درک نسبت به بی‌عدالتی‌هایی که عقاید نادرست در مورد تفاوت جنسیتی ایجاد کرده‌اند، این برداشت غلط بوده است که کلیه مفاهیم درباره‌ جنسیت، غیرضروری، غیر منطقی، مصنوعی و محکوم شده است. حتی احتمال دارد فردی بر اساس فقراتی از آثار بهائی استنباط نماید که این فرض صحیح می‌باشد:
«در این عصر، تساوی جنسی به نسبت امکاناتی که در اختیار زنان قرار می‌گیرد ایجاد خواهد گشت، زیرا زنان و مردان از پروردگار آفریدگار توانایی و استعداد را برابر دریافت می‌نمایند. خداوند در هدف تکاملی خود هیچ تمایزی بین آنان مقدر نفرموده است.»(Abdulbaha ,Promulgation,300)
اصطلاح تمایز در این فقره واضحاً، نه به تفاوت در عملکرد، بلکه به درجه‌ مقام یا تساوی قدرت‌های انسانی، مانند منطق، هوش، روشنی‌فکر و معنویت مربوط می‌شود. این مطلب با کاربرد اصطلاح مذکور در بیان حضرت عبدالبهاء شباهت دارد «این تفاوتی که الآن مشهود است از تفاوت تربیت است زیرا نساء مثل رجال تربیت نمی شوند…»(خطابات حضرت عبدالبهاء، جلد ۲). حضرت عبدالبهاء در این قسمت بیان نمی‌فرمایند که تفاوتی بین جنسیت‌ها وجود ندارد، بلکه تلویحاً اشاره می‌نمایند که تمایزات ناعادلانه‌ فعلی بی‌اساس و بی‌پایه است.
یکی دیگر از عکس‌العمل‌های قابل درک اما به همان ترتیب غیر سودمند در مقابل بی‌عدالتی و تضعیف ایجاد شده توسط نقش‌های جنسیتی سنتی، واکنش خاموش و خلق دوباره زنان از تصویر مردان بوده است، هر چند ما آگاهیم که نقش مردان، نامتعادل و ناسالم بوده و دلیل بسیاری از معضلات معاصر انسانهاست. چنین عکس‌العملی می‌تواند به جای القای تعادل، عدم تعادل مذکور را تشدید نماید، که تا حد زیادی با ایجاد تعداد بیشتری از انسانهایی که به قالب مردان درآمده‌اند جامعه‌ انسانی را دچار دردسر کرده است.
پس چه تمایزی در اندیشه‌ دیانت بهائی درباره‌ راه حل این عدم تعادل وجود دارد و چه امری پیرامون الگوی دیانت بهائی از رابطه‌ طبیعی، مناسب، سالم، اما تساوی‌ گرایانه‌ بین زنان و مردان بی‌نظیرتر است؟ موضع دیانت بهائی نسبت این به موضوع، همانند سایر مسائل اجتماعی، ارسطویی نیست. حد وسط است بین طرفین؛ نه نقطه‌ تعادلی بین کسانی که جنسیت را به عنوان تمایز بی‌معنا می‌پندارند و یا آنان که نقش زن را به برخی حیطه‌های وظایف خانگی محدود می‌نمایند. در عوض، دیدگاه بهائی اصل ساده و در عین حال دقیق مکمّلیت هم تراز با یکدیگر می‌باشد. اصل مذکور ساده است زیرا حس تفاوت جنسیتی را به صورت طبیعی حفظ می‌نماید، در حالی که تساوی مطلق در شأن و مقام را تأئید می‌کند.این دقیق است چون ما تساوی را هم‌معنا و مترادف با همسانی نمی‌دانیم( به خصوص تا جایی‌که مباحث مربوط به جنسیت مطرح است)، ‌در عین حال بیت‌العدل اعظم مستقیماً اظهار می‌فرماید که «برابری مقام و منزلت اجتماعی به معنای یکسان بودن وظایف نیست.»( پیام ۲۳ ژوئن ۱۹۷۴ بیت العدل اعظم، Compilation شماره‌های ۹۱۳ و ۲۱۵۹)

بنابراین بسیار مهم است که ما از اینکه چگونه دو خصوصیت مذکور می‌توانند بطور همزمان در یک اصل موجود باشند؛ درک صحیحی داشته باشیم و شاید بهترین نقطه برای شروع بیان حضرت عبدالبهاء درباره‌ تشبیه بشریت به پرنده باشد که معمولاً ذکر می‌گردد:
«…عالم انسانی را دو بال، یکی ذکور و یکی اناث، تا هر دو بال قوی نگردند عالم انسانی پرواز ننماید…» (پیام ملکوت)
باید دقیقا توجه کنیم که این تمثیل از بشریت نه مذکر است و نه مؤنث. بلکه یک ارگانیسم مستقل است که از دو استعداد متمایز بهره می‌برد – مردان و زنان. بعلاوه باید دقت نمائیم که هیچ بالی بدون دیگری معنا و هدف ندارد؛ آنان رابطه‌ای کاملاً تکمیلی دارند. مهمتر از همه باید مشاهده کنیم که اولین هدف پرنده نه ادغام یک بال با دیگری و نه به تنهایی تصاحب دوبال می‌باشد، مخصوصاً دوبال از یک نوع (دو بال چپ یا دو بال راست). هدف ارگانیسم مذکور پرواز است و پرواز تنها زمانی رخ می دهد که هر بال، هویت و عملکرد متمایز خود را نگه‌دارد و در عین حال از نظر قدرت و مقام دقیقا با دیگری برابر باشد:
«راه حل ارائه شده در تعالیم حضرت بهاءالله این نیست که … مردان مانند زنان شوند و زنان مانند مردان. حضرت عبدالبهاء کلید این مسئله را هنگامی به ما دادند که در باره خصوصیات و عملکردهای زنان و مردان فرمودند که آنها «مکمل» یکدیگرند.(بیت العدل اعظم)
بنابراین، دیدگاه بهائی در رابطه با تمایز جنسیتی همراه با برابری مطلق در مقام، در جوهر هر ادراکی از این حقیقت آشکار قرار دارد و پیش از آنکه ما بتوانیم امیدوار باشیم که به لحظه‌ وظایف توامانمان، یعنی نهادی کردن این اصل در قوانین و روابط بهائی، نزدیک شویم؛ این اصل باید تفهیم ومحترم شمرده شود. اما خیلی زود کشف می‌نمائیم که حتی اگر درک نسبتا صریحی از اصل مذکور در تئوری داشته باشیم، کاربرد مفهوم مکملیت در روابط اجتماعی نیازمند توجه دقیق است. به عنوان مثال، ما باید با رهایی خود از عکس‌العمل‌های ضمنی که همه در برابر تمایز جنسیتی سنتی شریک هستیم شروع نمائیم، زیرا نقش‌های جنسیتی اغلب با هدف سرکوب و تضعیف زنان رواج می یافته است: مرد قلمرو خود را داشت (دنیای تجارت، سیاست، اداره‌ جامعه) و زن هم قلمرو خود را ( خانه، فرزندان، کلیسا). پس بیایید نگاهی هدفمندانه به برخی از واضح‌ترین تمایزات جنسیتی در خصوص عملکرد در جامعه‌ بهائی بیندازیم تا درک نمائیم که چگونه تقسیم وظایف می‌تواند بدون تمایزات ناعادلانه و نامناسب مقام و اقتدار وجود داشته باشد.
در آثار بهائی بیاناتی را می‌یابیم که «مسؤولیت اولیه برای تامین و حمایت مالی خانواده» را به مرد نسبت می‌دهد و همچنین بیاناتی که زن را به عنوان «اول مربی اطفال» (انوار هدایت، شماره ۷۳۰) توصیف می‌نماید. ما ممکن است آگاهانه واگذاری این وظایف را تنها بر اساس تفاوت‌های جنسیتی کمرنگ نمائیم، زیرا بطور ضمنی این وظایف قراینی را به یاد می‌آورد که در آنها تمایزات مشابه در وظایف، به منظور محدود کردن و تضعیف زنان بکار می‌رود. احتمال دارد، عکس‌العملی به همان اندازه تردیدآمیز در برابر بیان بیت‌العدل اعظم داشته باشیم که می‌فرمایند «خانه‌داری نیز بنوبه خود کار قابل احترام و پرمسؤولیت نسبت به عموم بشریت است.» (نامه مورخ ۱۶ جون ۱۹۸۲ بیت‌العدل اعظم، انوار هدایت، شماره ۲۱۱۷) اگر این تمایزات جنسیتی را از قراین بهائی خارج سازیم و آنها را در کنار برخی تمایزات جنسیتی دیگر موجود در قوانین بهائی، پیرامون مواردی مثل جهیزیه، ارث، معافیت از «تعهدات نظامی» و عضویت در بیت‌العدل اعظم قرار دهیم، ممکن است تناقضی کلی را مابین اعلام روابط مساوی و اجرای آن حقیقت در جامعه‌ بهائی استنتاج نمائیم.

به منظور درک ویژگی‌های ممتاز الگوی بهائی، باید در آغاز تشخیص دهیم که هیچ مسئله یا توضیح واحدی وجود ندارد تا بر تمامی تمایزات عملکرد با توجه به جنسیت حاکم باشد. ضرورت‌های زندگی خانوادگی نقش‌های والدین را ایجاب می‌نماید، حال آنکه انحصار عضویت بیت‌العدل اعظم به مردان حکمت‌ خاص خود را دارد. به عنوان مثال، می‌توانیم مبنای تمایز جنسیتی را با توجه به وظایف در خانواده‌ بهائی مورد مطالعه قرار دهیم. در جامعه‌ بهائی مسؤولیت والدین از بسیاری از جنبه‌ها ضروری‌ترین و محوری‌ترین عملکرد زندگی اجتماعی است، زیرا تربیت کودکان به عنوان نخستین راهی درنظر گرفته می‌شود که پرنده‌ بشریت بتواند از طریق آن پرواز کند و «تمدنی رو به پیشرفت ابدی»(حضرت بهاالله) پرورش یابد. به موجب این اولویت، در چنین تکلیفی حیاتی وظایف پدر و مادر بدقت مورد توجه قرار می‌گیرند.
بنابراین، به خاطر عامل فیزیولوژیکی، زن به عنوان یک مادر تعهداتی در قبال فرزندان دارد که مرد به همان درجه دارای آن تعهدات نیست. زیرا «مادرانند که طفل را پرورش می دهند، تغذیه می‌کنند و رشدشان را هدایت می‌نمایند.»(حضرت عبدالبها) به همین ترتیب، و به فرض اینکه بخواهیم وظایف مادر را تسهیل نمائیم، پدران دارای تعهداتی هستند که زنان آن وظایف را ندارند—«مسؤولیت تدارک، تامین،حمایت و صیانت خانواده …» ( انوار هدایت – بیت‌العدل اعظم).
اما بلافاصله متوجه می‌شویم که این حدود وظایف تنها در متن یک رابطه‌ زناشویی با وجود فرزندان، «محوری» است. زیرا تفاوتها مؤکداً دلالت نمی‌نمایند که مرد هیچ وظیفه‌ ای در نقش والدین ندارد و یا زن نسبت به مرد توانایی کمتری برای اداره‌ امور مالی یک زندگی دارد یا اینکه زن سهم کامل یا برابری برای تصمیم‌گیری‌های مالی ندارد، یا اینکه زن حق ندارد به تعطیلات برود. در واقع، بیت‌العدل اعظم اشاره می‌فرمایند که درباره‌ این روابط و وظایف باید به موجب ضروریات هر خانواده تصمیم‌گیری شود، که «مشورت خانواده به یافتن پاسخ‌ها کمک می‌نماید» و البته، در چنین مشاوراتی، هیچ یک از جنسیت‌ها (زن یا مرد) دارای حقّ رأی یا مقام برتر نیستند. به علاوه بیت‌العدل اعظم تأکید می‌نمایند که نقش زنان به عنوان مادر به هیچ وجه دلالت نمی‌نماید که «جایگاه زنان به خانه محدود می‌شود.»
در نتیجه، به نظر می‌رسد حکمت تمایز جنسیتی با توجه به نقش‌های والدین، حول هدف اساسی بهبود جامعه از طریق تربیت فرزندانش و نقش محوری خانواده به عنوان ارگانیسمی که تقدیرمعنوی‌اش تحقق هدف مذکور است، متمرکز می‌باشد؛ وظیفه‌ای که از دیدگاه حضرت عبدالبهاء آنقدر مهم است که سهل‌انگاری در مورد آن «نابخشودنی است.»( Bahai World Faith, 398). از این رو، شاید قابل درک باشد که طبیعت حیاتی چنین عملکردی ایجاب نماید زن از مسؤولیت‌های مالی فارغ باشد تا بتواند مراحل اولیه این فرآیند را تکمیل نماید. همچنین ممکن است بپذیریم که حقّ ارث مرد در صورت فقدان وصیت‌نامه با مسؤولیت‌های خاص مالی او در حیات خانواده‌ بهائی مرتبط است؛ تعهداتی که احتمال دارد انتقال لقب «رئیس» خانواده را به پدر در زمینه‌ مسؤولیت‌های مالی مناسب جلوه دهد: «… از پاره‌ای مسؤولیت‌های خاص که بر عهده‌ وی نهاده شده، می‌ شود چنین استنباط کرد که پدر را می‌توان به عنوان «رئیس» یا «رأس» خانواده ملحوظ داشت.» (انوار هدایت، شماره‌ ۷۳۰- برگرفته از نامه‌ای که از جانب بیت‌العدل اعظم برای محفل روحانی ملی نیوزلند نوشته شد، ۲۸دسامبر ۱۹۸۰)
اما این سمت، اقتدار خاصی به همراه ندارد، بلکه اثبات می‌نماید که خانواده به عنوان یک واحد زیستی (ارگانیک) خود «نوع کاملا ویژه ای از اجتماع» است، و با توجه به ضروریات این کارایی به تقسیم وظایف می‌انجامد:
«کلیه‌ اعضای خانواده نسبت به یکدیگر و نسبت به خانواده به عنوان یک کل، دارای وظایف و مسؤولیت‌هایی هستند که به سبب روابط طبیعی فیمابین، از یک عضو تا عضو دیگر، متفاوت و متغیر می‌باشند. والدین (پدر و مادر) وظیفه‌ انفکاک ناپذیر تعلیم و تربیت فرزندان را به عهده داشته و بالعکس؛ اولاد موظف به اطاعت از والدین هستند و نه بالعکس. مادر و نه پدر فرزند را حمل کرده، به دنیا می‌آورد و در طفولیت از آنان پرستاری و مواظبت می‌کند و لهذا اوست که اول مربی اولاد است و بدین لحاظ دختران از نظر تعلیم و تربیت بر پسران ارجحیت دارند و همانطور که منشی حضرت ولی امرالله از جانب ایشان مرقوم نموده است: «وظیفه‌ خطیر تربیت یک کودک بهائی همانطور که کراراً در آثار الهیه تاکید گشته، مسؤولیت اساسی و اصلی مادر است، کسی که مزیت و امتیاز منحصر بفرد اوست که به راستی چنان شرایط و روابطی را در خانه و خانواده ایجاد نماید که بطور حتم و یقین به سعادت و خوشبختی مادی و معنوی فرزند، منتهی گردد. تربیتی که یک کودک، در اوان طفولیت، از مادر دریافت می‌دارد، مستحکم‌ترین اساس و شالوده‌ ترقی و پیشرفت آینده‌ وی را تشکیل می‌دهد.» نتیجه‌ منطقی چنین مسؤولیتی از طرف مادر، این حق مسلم وی است که از جانب شوهر مورد حمایت و پشتیبانی واقع شود؛ در حالی که یک شوهر دارای چنین حق صریحی نیست که تحت حمایت و مساعدت زن قرار گیرد. این اصل که شوهر، مسؤول تدارک و تامین و حمایت و صیانت خانواده است، در قانون تقسیم اموال در صورت عدم وجود وصیتنامه نیز مشخص و معلوم است، زیرا که در این قانون مقرر می‌دارد، محل سکونت خانوادگی، پس از فوت پدر، نه به همسر بلکه به پسر ارشد منتقل شود که او نیز همزمان، مسؤولیت مراقبت و نگهداری مادر را به عهده خواهد داشت.» (انوار هدایت، شماره‌ ۷۳۰- برگرفته از نامه‌ای که از جانب بیت‌العدل اعظم برای محفل روحانی ملی نیوزلند نوشته شد، ۲۸دسامبر ۱۹۸۰).
بنابراین، اگر لفظ «رئیس» خانواده برای تسمیه‌ پدر در متون بهائی بکار می‌رود، نباید بر هیچکدام از مفاهیم ضمنی متداول قدرت‌طلبانه که عموما به همراه دارد، دلالت نماید؛ زیرا در خانواده‌ بهائی، شوهر هیچ قدرت، امتیاز یا مقامی ندارد که زن بطور مساوی در آن شریک نباشد:
«روح حاکم بر خانواده، همانگونه که در مورد جامعه به عنوان یک کل نیز صادق است، بایستی حاکی ازاین «شعار امرالله» باشد که به فرموده‌ حضرت ولی امرالله، «نه قدرت نمایی مستبدانه بلکه دوستی و رفاقت متواضعانه است و نه تحکم مطلق‌العنان بلکه روح مشورت صریح و صمیمانه است.» ( مکتوب منیع معهد اعلی خطاب به محفل روحانی نیوزلند، ۲۸ دسامبر ۱۹۸۰، انوار هدایت، شماره ۷۴۸)
یا برای درک لفظ مذکور در ارتباط با مفهوم مکملیت، باید بدانیم که لفظ «رئیس» در متون بهائی به طبیعت عملکرد شوهر اشاره دارد و نه به سلسله مراتب اجتماعی:
براستی، با استفاده از هیکل انسانی به عنوان یک مثال، اگر شوهر سر باشد، زن نیز می‌تواند به عنوان قلب خانواده مد نظر قرار گیرد. هنگامی که زن و شوهر با تشریک مساعی و به صورت مکمل با یکدیگر همکاری نمایند؛ رفاه، سلامت و عملکرد صحیح اتحاد قابل تضمین است. (نامه‌ منتشر نشده‌ از طرف بیت‌العدل اعظم به یکی از افراد احبا، ۱۶ می ۱۹۸۲)
بیت‌العدل اعظم الهی قبلاً در پاسخ به سؤال یکی از احبا بیان فرموده‌اند که کاربرد واژه‌ «رئیس» هیچ برتری برای شوهر ایجاد نمی‌نماید و همچنین حقوق خاصی به او نمی‌دهد و یا از حقوق سایر اعضای خانواده نمی‌کاهد. همچنین فرموده‌اند که اگر با مشورت صمیمانه حصول توافق میسر نیست،» لهذا اوقاتی پیش می‌آید … که زن باید مطیع شوهر باشد و زمانی که شوهر باید تسلیم زن گردد. اما هیچیک از این دو هرگز مجاز نیست، به طور غیر منصفانه بر دیگری تفوق جوید.» ( انوار هدایت، شماره ۷۵۱) این امر تضادی مشخص با کاربرد متداول واژه‌ «رئیس» دارد که معمولاً با محدود کردن حق تصمیم‌گیری در مواقعی که دستیابی به توافق بین زن و شوهر ممکن نیست، مرتبط می‌شود. (نامه‌ منتشر نشده‌ از طرف بیت‌العدل اعظم به یکی از افراد احبا، ۱۱ ژانویه ۱۹۸۸)

بطور خلاصه، بدون توجه به نام‌هایی که برای اعضای خانواده به کار می‌بریم، ریاست همچنان در بین زن و شوهر بطور مساوی تقسیم می‌شود و در واقع اولویت در وظایف به مادر اختصاص داده شده است، هم از دیدگاه داشتن اولین حق تعلیم و هم در رابطه با ارزش واقعی او برای جامعه‌ انسانی:
«زنان در مورد بقای نسل ازاهمیت بیشتری برخوردارند. ایشان کارهای زیادی انجام می‌دهند و متحمل زحمات بیشتری می‌شوند. به عالم نباتی و حیوانی توجه کنید. نخل خرما که میوه می‌دهد دارای ارزش بسیاری برای پرورش خرما است چرا که میوه‌ها را در خود دارد.» ( از بیانات حضرت عبدالبهاء در لندن، انوار هدایت، شماره ۲۰۹۳)
بنابراین اگر چه در خانواده‌ بهائی، وظایف در شرایطی خاص به جنسیت وابسته است، هیچ قصدی برای ضعیف‌تر یا پست‌تر نشان دادن نقش زن وجود ندارد بلکه دقیقاً عکس این امر صادق است، هر چند بطور مشخص نقش‌های جنسیتی از دیدگاه بهائی تنها «در متن جامعه‌ بهائی، قابل درک و بکارگیری است؛ و نه از حیث هنجارهای گذشته یا حال اجتماعی» (بیت العدل اعظم)
با وجود بصیرت محدود فعلی نسبت به تکامل آتی زندگی اجتماع بهائی، ما حداقل یکی از مهمترین ویژگی‌های این تفاوت‌های جنسیتی را با توجه به روابط و مؤسسات بهائی به خوبی در نظر خواهیم گرفت. ظاهراً چنین تفاوت‌هایی از عوامل موقعیتی و فیزیولوژیکی سرچشمه می‌گیرند و تحت هیچ شرایطی به نیروها و استعدادهای انسانی نسبت داده نمی‌شوند. برای تایید این حقیقت، حضرت عبدالبهاء اشاره می‌فرمایند که در یک جامعه‌ عاقل، عادل و سالم زنان در تمام تلاش‌های انسانی، پایگاه و کارایی کاملی خواهند داشت:
«در هیچ حرکتی عقب نخواهند ماند. زن و مرد از حقوق مساوی برخوردارند. زنان در کلیه جهات، اداره‌ امور را بدست خواهند گرفت. به همان مقام شامخ انسانی که در سراسر جهان مورد نظر است نائل خواهند شد و در جمیع امور شرکت خواهند کرد.» ( از بیانات حضرت عبدالبهاء در پاریس، انوار هدایت شماره ۲۰۷۵)
با این بیان واضح درباره‌ تساوی زن و مرد، اجازه دهید یکی از تفاوت‌ها در وظایف را که ظاهراً نامرتبط با مسئله پرورش اطفال است، در نظر بگیریم – مسئله‌ اساسی عضویت بیت‌العدل اعظم الهی. چگونه ممکن است از چنین تفاوت عملکردی، این مفهوم را استنتاج ننماییم که زن در برخی زمینه‌ها قابلیت کمتری دارد، اگر چه قابلیت‌های مذکور هنوز ناشناخته باشند. اگر با پرسیدن این سؤال از خودمان که مردان دارای چه شایستگی‌هایی هستند که زنان از آن محروند و یا برعکس، زنان چه قابلیت‌هایی را ندارند که مردان دارای آن می‌باشند؛ با موضوع مذکور مواجه شویم؛ از منطق و انسجام الگوی بهائی منحرف شده‌ایم. وقتی تصدیق کنیم که مطلقاً هیچ تفاوتی در قابلیت انسانی بین مردان و زنان وجود ندارد، چنین سؤالاتی خودبخود غیر منطقی و بی‌اساس می‌شوند. ما تا این حد می‌توانیم از بیان حضرت عبدالبهاء استنباط نمائیم که «حکمت آن در آینده کالشمس فی رابعه النهار آشکار خواهد شد» ( انوار هدایت، شماره ۲۰۷۴) احتمالاً در چنین زمانی، ما نیز همانند زنان ایرانی اعلام خواهیم کرد که با توجه به نصیحت حضرت عبدالبهاء: «این حکمت بالغه‌ بوده است.» در ضمن ما باید لزوماً تفکرات خود را به پاسخ‌هایی که با توضیحات برحسب موقعیت مرتبطند، محدود کنیم، زیرا دلیل این امر نمی‌تواند ارتباطی با موضوع جنسیت داشته باشد، نتیجه‌ای که کاملاً با این حقیقت تأیید می‌گردد که برای زنان مقدر شده تا در سایر هیا ت‌های تشکیلاتی و اداری بهائی خدمت نمایند.

حتی اگر قبول نمائیم که منطقی خاص و توضیحی عادلانه برای هر تفاوت عملکرد بر اساس جنسیت در اجتماع بهائی وجود دارد(حکمت هر کدام را در آینده مشاهده خواهیم کرد)، مستقل از تخصیص وظایف، چه نتیجه‌ای در رابطه با طبیعت خود جنسیت می‌گیریم؟ کدامیک از ویژگی‌های نسبت داده شده به زنان و مردان حقیقی می‌باشند و کدامیک بطور ساختگی از مفاهیم مقام و عملکرد سرچشمه گرفته‌اند؟
به احتمال قوی ما باید نیتجه بگیریم که در حال حاضر نمی‌توانیم بطور قطعی آگاهی زیادی درباره‌ ویژگی‌های حقیقی جنسیتی در بین نوع انسان بدست آوریم، زیرا به چنین سؤالاتی با چشم‌انداز محدودی می‌نگریم که از پیشینه‌ و جهت‌گیری‌های خودمان سرچشمه می‌گیرد و بعلاوه ظهور تفاوت‌های صحیح و سالم، هر چه که باشد، مستلزم ایجاد یک زمینه‌ اجتماعی ‌می‌باشد که خود هدایت‌گر ایجاد چنین تفاوتهایی است. به نظر می‌رسد حضرت عبدالبهاء در برخی عبارات بطور ضمنی ویژگی‌های جنسیتی ذاتی و دائمی را مطرح کرده‌اند. ایشان می‌فرمایند که «زنان شجاعت اخلاقی بیشتری نسبت به مردان دارند و بعلاوه دارای استعدادها و قابلیت‌هایی هستند که به ایشان در مواقع خطر و بحران، قدرت غلبه بر مشکلات را می‌دهد» ( از بیانات حضرت عبدالبهاء در لندن، انوار هدایت، شماره ۲۰۹۳) و همچنین می‌فرمایند زنان «رقیق القلب و مهربان هستند و عواطف و احساسات در آنها شدیدتر است» ( بیانات حضرت عبدالبهاء در پاریس، انوار هدایت، شماره ۲۰۸۱) و نیز می فرمایند: «در علوم و هنرها، در فضائل و کمالات با مردان برابر خواهی شد، و درشفقت قلب و کمال بخشش و دلسوزی از او برتری» (Bahaullah cited in Paris Talks 184). البته این تفاوت‌ها ممکن است تنها در شرایط فعلی که مردان تا حد زیادی مفهوم خصوصیات به اصطلاح زنانه‌ خود را از یاد برده‌اند؛ مناسب باشد ، اما جالب است که در مورد هر یک از این تفاوت‌ها، خصوصیات زنانه نشانه‌ ضعف یا ویژگی‌های جایگزین محسوب نمی‌شوند، بلکه تکمیل‌کننده و نشانه برتری بشمار می‌آیند.
می‌توانیم در یکی از القابی که حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء زنان را مخاطب ساخته اند، راه حل مفیدی برای درک کلی‌تر اصل تساوی مکمل بیابیم. از یک طرف، برخی اوقات لقب «ورقات» را بکار برده‌اند – بهیه خانم به «ورقه‌ مقدسه‌ علیا» ملقب شدند. از طرف دیگر مردان خاصی با عنوان «افنان» و «شاخه‌ها» نامیده شدند. اگر درخت در قالبی محسوس تجلی‌گاه صفات خداوند ، یا شجره‌ انیسا (درخت حیات)، یا احتمالاً خود نوع بشر باشد؛ رابطه‌ بین شاخه و برگ چیست؟ آیا در رشد و ترقی درخت، یکی نسبت به دیگری برتر و یا حیاتی‌تر است؟
عملکردها یشان متمایز و در عین حال متقابل و معادل یکدیگر است. هر کدام از آنها برای بقای دیگری ضروری است، حضرت عبدالبهاء نیز زن و شوهر را «دو شریک و دو دوست صمیمی» می‌دانند که «باید برای رفاه یکدیگر تلاش نمایند»(Selections 122). بعلاوه تنها زمانی که هر دو عملکرد یکدیگر را تکمیل نمایند درخت می‌تواند رشد کند. آوندهای شاخه‌ها جریان مواد اولیه و غذایی را به برگ می‌رسانند ( شاید همانطور که پدر خانواده منابع خالص مالی را به خانواده می‌رساند)، و برگ انرژی پتانسیل را می‌گیرد و از طریق عمل فتوسنتز این مواد خام را به انرژی جنبشی شیمیایی تبدیل می‌نماید؛ همان‌طور که می‌دانیم برگ می‌تواند عمل فتوسنتز را انجام دهد زیرا قابلیت استفاده از نور خورشید را دارد و در آثار الهی نور، نماد هدایت معنوی و عقلانی است. در آن صورت، به نظر می‌رسد، لقب «برگ» برای زن مجازاً او را بعنوان واسطه‌ کلیدی روشنگری و تکامل جامعه‌ بشری تعیین می‌نماید، شاید بخاطر اینکه او با پرورش کودکان، پتانسیل‌های بالقوه‌ تحول را به فضائل بالفعل تبدیل می‌کند.
نهایتاً ما با مسئله‌ غامض تلاش برای زندگی همزمان در دو دنیا مواجه هستیم، یک دنیا که رو به زوال است و از حملات سخت مرگ رنج می‌برد و دنیای دیگر که هنوز بطور کامل متولد نشده است. بنابراین، ما به چالش کشیده شده‌ایم تا نقطه‌ تعادل ناپایدار و دائماً در حال تغییر بین عکس‌العملی شجاعانه نسبت به بی‌عدالتی‌های حال حاضر از یک طرف و از طرف دیگر کوشش برای ترسیم جامعه‌ پیش‌بینی شده در رفاه عمومی بهائی، هر چند در مرحله‌ جنینی- تنها جامعه‌ای که نهایتاً خواهد توانست تساوی حقوق زن و مرد را شفاف نموده و بطور کامل اجرا کند- برای خود کشف نمائیم. البته در تمام مشکلات اجتماعی با مسئله غامض مذکور مواجه خواهیم شد، زیرا بهائیان رابطه‌ گریزناپذیری را بین فضائل انتزاعی و تعریف آن فضائل در بنای جامعه‌ انسانی،همچنین اکولوژی اجتماعی، که در آن هیچ موضوع واحدی بصورت جداگانه دریک آسیب‌شناسی مستقل و منزوی قابل حل شدن نیست؛ مشاهده می‌نمایند. به عنوان مثال، تا زمانی که جامعه‌ای با سلامت کافی که دیگر خواستار فرار از واقعیت‌های وجودی‌اش نباشد؛ ایجاد ننماییم، نمی‌توانیم مانع از اعتیاد به مواد مخدر شویم. به همین ترتیب، تا وقتی که جامعه‌ای عادل و سالم برای پرورش روابط ارگانیک درست نکنیم، تنها می‌توانیم با تأثیرگذاری محدود تساوی حقوق زن و مرد را دنبال نماییم:
«اصل تساوی بین زنان و مردان، مانند سایر تعالیم دیانت بهائی، هنگامی که بطور پیوسته با سایر جنبه‌های حیات بهائی دنبال شود، بطور مؤثر و جهانی در بین یاران قابل اجرا است.» (بیت‌العدل اعظم)
به عبارت دیگر، هدف ما ایجاد جامعه‌ سالم انسانی است؛ امری که تنها از طریق رهاسازی و بهره‌گیری از تمام توانایی‌های نهفته‌ زنان بدست خواهد آمد. اما سلامت حقیقتا عدم بیماری نمی باشد؛ بلکه نیروی زندگی و دستورالعمل آن است. در روزگار نوح، سازندگان حقیقی عدالت اجتماعی کسانی نبودند که در پیروی منافع شخصی فرضی شان غرق شدند و نسبت به راهنمایی‌ها و پندهای نوح ناشنوا بودند، هرچند شاید در آن زمان نصیحت‌های او عجیب به نظر می‌رسید؛ بلکه افرادی بودند که به او گوش سپردند و او را باور کردند و با او در ساختن قطعه قطعه کشتی رستگاری خود همراه شدند.

منابع و مآخذ

حضرت عبدالبهاء،حضرت عبدالبهاء در لندن، لندن:مؤسسه انتشارات بهایی،۱۹۸۲٫
–    خطابات پاریس،چاپ یازدهم.لندن:مؤسسه انتشارات بهایی،۱۹۷۲٫
–    انتشار صلح جهانی، گردآوری:هوارد مک نوت.چاپ دوم،ویلمت:انتشارات بهایی،۱۹۸۲٫
–    منتخباتی از آثار حضرت عبدالبهاء.گردآوری:دارالتحقیق.ترجمه:مرکزجهانی بهایی ومرضیه گیل.حیفا:مرکزجهانی بهایی،۱۹۷۸٫
حضرت بهاءالله ، منتخبات آثار حضرت بهاءالله.ترجمه:حضرت ولی امرالله.چاپ سوم،ویلمت:انتشارات بهایی،۱۹۷۶٫
–    کتاب ایقان.ویلمت:انتشارات بهایی
حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء، دیانت جهانی بهایی.ترجمه:حضرت ولی امرالله.ویلمت:انتشارات بهایی،۱۹۸۱٫
–    نجم باختر سال۳،شماره۳( ۲۸ آپریل ۱۹۱۲)
انوار هدایت:کتاب مرجع بهایی .گردآوری :هلن هرنسبی.چاپ دوم،دهلی نو:انتشارات بهایی،۱۹۸۸٫
بیت العدل اعظم الهی به اهل عالم.مطالعات بهایی شماره۱۴٫اتاوا:انتشارات مطالعات بهایی،۱۹۸۶٫

زنان، مستخرجاتی از آثار حضرت بهاءالله،حضرت عبدالبهاء،حضرت ولی امرالله،وبیت العدل اعظم الهی. گردآوری:دایره تحقیق مرکز جهانی بهایی.تورن هیل:انتشارات بهایی کانادا،۱۹۸۶٫