منبع: صبح امروز
نویسنده: ش. فرهمند
یکی از مواردی که در چند دهه اخیر توجه جامعه جهانی را بیاندازه به خود جلب نموده، رفع توهمات مختلفی است که در اکثر جوامع در مورد زنان و نقش آنان در اجتماع شکل گرفته است. بیش از صد و پنجاه سال پیش بنیانگذارآیین بهائی در ایران نه تنها برابری زنان و مردان را به عنوان یکی از تعالیم روحانی و اجتماعی خود معرفی نمود، بلکه پیروان خویش را به ترویج و گسترش این مفهوم به عنوان حقیقت وجود انسانی و اصل اساسی ساختن دنیایی جدید دعوت نمود.
از منظر آیین بهائی، برابری زنان و مردان ریشه در این باور دارد که حقیقت وجود آدمی حقیقت روح اوست. در ساحت روح، تفاوت جنسی جای ندارد. به بیان دیگر، تفاوت فیزیولوژیک انسان، تفاوتی مادی است. آن هنگام که کالبد جسمانی برای مدتِ محدودِ زندگی، به روح تعلق می یابد تفاوت انسانی به معنای زن بودن یا مرد بودن شکل میگیرد. از آنجا که آیین بهائی در اصل انسان را به روح، انسان می داند نه به جسم، تفاوت در جسم نباید و نمیتواند مبنای تعریف ماهیت انسان و در نتیجه، مبنایی برای برقراری نابرابری میان زن و مرد شود.
باور به برابریِ زنان و مردان، به معنای انکار تفاوتهای طبیعی منبعث از جنسیت نیست. تفاوت جنسی، میتواند زمینهای برای قبول نقشهای مختلف و مسئولیتهای متفاوت باشد. اما تفاوت در نقشها و مسئولیتها که میتواند در بسیاری از موارد مبتنی بر شرایط زمانیِ جوامع باشد، مبنایی برای نابرابری نیست. تفاوت میان مرد و زن بسان تفاوتهای طبیعی میان افراد یک جنس دیده می شود که صرفا تنوع جامعه بشری را رقم می زند و در حیات اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی و نیز در عرصه حقوقی ملاکی برای نابرابری و اعمال هرگونه تبعیض نخواهد بود.
بهائیان بر این باورند که تحقق برابریِ زنان و مردان مستلزم تحول اجتماعیِ بنیادی است. جهان امروز دربرگیرنده ساختارهایی است که نابرابری جنسی در عمیقترین لایههای شکل دهنده آن به چشم میخورد. طبیعی است که تغییر اجتماع و ساختارهای آن نیازمند یک جریان تحول ریشه ای است، جریانی که در آن، افزایش آگاهی درباره ماهیتِ جامعه و انسان، از طریق آموزش در تمامی سطوح، نقش اساسی ایفا میکند. تحقق برابری زنان و مردان محتاج آگاهی هر دو جنس از ماهیت حقیقت انسانی و مهیا کردن فرصتهایی برای آشکار ساختن این برابری است. حصول آن، یک جریان تکامل تدریجی است و مستلزم رهایی از انواع نگرشهای سنتی و پذیرش الگوهای تازهای از حیات اجتماعی می باشد.
از منظر دیانت بهائی، تلاش جهت برقراریِ تساوی بین زن و مرد باید در چهارچوب ساختن یک تمدن مادی و معنوی دنبال شود. آنان که سعی دارند با بیعدالتیهای حاضر که بر زنان اعمال میشود مبارزه کنند نمیتوانند تنها به ایجاد فضایی برای مشارکت زنان در امور اجتماعیِ نظمِ کنونی قناعت کنند. زنان و مردانی که خواستار دنیایی جدیدند باید در کنار هم مجدانه بکوشند تا ساختارهایی بسازنند که نماینگر اصولی باشد که از واقعیت روحانی انسان سرچشمه میگیرد، اصولی که ثمرهاش نظم اجتماعی نوینیست که عدالت، صلح و رفاه جمعی خصیصه اصلی آنست.
از این دیدگاه، نوسازیِ ساختارهای اجتماعی جهت حصول مدنیتی جدید باید بر دو اصل اساسی استوار باشد: یگانگیِ عالم انسانی و عدالت. اصل یگانگیِ عالم بشر به عنوان یکی از اصول پایه دیانت بهائی دانسته میشود و بر قراری وحدت عالم انسانی یکی از اهداف بزرگ آن به شمار میرود. در این زمینه، مفهوم هویت، از معنای محدودی که در برخی از حوزه ها به خود گرفته است (هویت قومی، هویت ملی، هویت جنسی) فراتر میرود و بدون آنکه این مفاهیم اولیه را انکار کند به معنای کلی و جامعتر آن در چهارچوب هویت انسان تبدیل میشود؛ مفهومی که با پذیرش تمام تفاوتهایی که بین افراد، اقوام، وفرهنگها وجود دارد هویت واقعی انسانی را در حقیقتِ روحانیِ وجود او میداند. در چنین بینشی از انسان و اجتماع، مشورت، همراهی، و همکاری، از جمله اصولی هستند که باید جایگزین روابط کنونی انسانها شوند؛ روابطی که متاسفانه شاخصه آنها رقابت، تضاد و اختلاف گشته است.
در این رابطه آیین بهائی اجتماع را به مانند بدن انسان تمثیل میکند. هدف وجود هر یک از اجزا فراتر از ادامه حیات خود آنهاست. اینکه هیچ یک قادر به ادامه حیات خود جدا از دیگر اجزا نیست حقیقتی است واضح و روشن. کل برای بهزیستی کل میکوشند در جایی که تمامی اجزای بدن از چنین روابطی بهره میبرند. این اصلِ یگانگی که برقراری آن بالاترین هدف دیانت بهائی است را نمیتوان با شعارهای سطحی که در بسیاری از موارد در تاریخ بشریت دیده شده مشابه گرفت. تحقق این اصل مبتنی بر تغییراتی اساسی در افکار، رفتار، و اخلاق یکایک اعضای بشر است به خصوص آنان که مسئولیت بزرگ رهبری و تصمیم گیری در امور کلان را به عهده دارند. دروغ، دغل، استفاده از وسایل غیر اخلاقی برای رسیدن به اهدافی هر قدر هم شریف، نمیتواند در نهایت به تحقق آن اهداف انجامد. تغییر در افراد البته کافی نیست چه بسا مذاهب و راههای معنوی فردی که آنها را برای پیشرفت روحانی شخصیشان آماده کردهاند اما در پیشرفت زندگی اجتماعی نتیجه ای به دست نیامده است. تحول اجتماع و ساختن تمدن مادی و معنوی که مد نظر جامعه امروزی است، به تغییر همزمان افراد و تحول در اصول، در روابط، و در ساختارهای اجتماعی نیاز دارد.
عدالت اصل اساسی دیگری است که ساختن تمدنی در حال پیشرفت به آن نیازمند است. عدالت از منظر دیانت بهائی، در سطح فردی، عبارت از قوایی است که انسان را به شناسایی حقیقت از غیر آن قادر می سازد. بدین سان عدالت حصول توانایی دیدن حقیقت با چشمان خود و نه با چشمان دیگری است. در سطح جمعی، عدالت به عنوان شاخص و ابزاری برای تصمیم گیری جمعی دانسته می شود که وحدت فکر و عمل در گرو آن بوده و عملا آشکار کننده این حقیقت است که در راه پیشرفت نوع انسان، مصالح فرد و جامعه به نحو غیر قابل انفکاکی به یکدیگر مرتبطند. از این رو اگر عدالت را در دو بعد فردی و اجتماعی با جستجوی حقیقت مرتبط بینیم، کدام ظلم از آن بالاتر که انسان که عالیترین هدفش کشف حقایق است از شناخت حقیقت محروم شود؛ و کدام دانش والاتر از آن که آدمی ماهیت راستین خود را بشناسد. ولکن آنچه در اکثر جوامع امروز مشاهده میشود این است که ماهیت انسان در پس دروغ پردازیهای رایج مستور مانده است، چه در جوامعی که زنان را جنس ضعیف و نادان میدانند، در پشت حجاب و نقاب پنهان می سازند، فرصتهای مشارکت در جامعه را برایشان محدود میکنند، شخصیتشان را از خردسالی میشکنند و اعمال هرگونه رفتار خشونت آمیز بر آنان را مجاز میشمرند، و چه در جوامعی که زنان را قربانی رسانه های تبلیغاتی میکنند و به ظریفترین شکل ممکن به نام آزادی و برابری، از بدنشان برای فروش هر کالایی استفاده میکنند. شاید میتوان به نوعی بزرگترین بی عدالتی جوامع امروز را در این دانست که ماهیت زنان و مردان هر دو به کالبدشان فروکاسته شده است، و همواره به عنوان بنده سیستمی که بر اصول مادی گرایی برپاست مورد استفاده قرار میگیرند. استقرار عدالت قبل از هر چیز محتاج افزایش آگاهی انسان چه زن و چه مرد از حقیقت وجود خود و حضور در فرآیند تصمیم گیری و در عرصه اقدام جهت پیشبرد مدنیت جهانی است.
ترویج و استقرار اصل برابری زنان و مردان از طریق ایجاد مؤسّساتی نوین و گسترش اقدامات اجتماعی بر اساس اصول یگانگی و عدالت یکی از بزرگترین اهداف جامعه بهائی است. تحقق چنین هدفی بیتردید مستلزم کوششهای بیشماری از جانب افراد و گروهای متعددی است که حاضر به قبول تغییرات عمیقی در اذهان و قلوبشان هستند. البته تعداد چنین افرادی در جهان بی شمار است، زنان و مردانی که مصمم شدهاند در این راه قدم بردارند، همواره در معنا و مفهوم چنین تغییراتی به تأمّل میپردازند، بر ماهیت حقیقی انسان و جامعه تعمق میکنند و در باب مستلزمات و دلالت های ضمنی برابریِ بنیادینِ وجودِ انسانی در عرصه های مختلف زندگی میاندیشند. در نتیجه کوشش و همکاری چنین افراد متعهدی است که بشریت خواهد توانست این اصل روحانی را جهت تغییر واقعیت اجتماعی کنونی به کار بندد.