مینا یزدانی
برگرفته از سایت آسو
«عالم انسانی را دو بال است. یک بال رجال یک بال نساء. تا دو بال متساوی نگردد، مرغ پرواز ننماید. اگر یک بال ضعیف باشد، پرواز ممکن نیست. تا عالم نساء متساوی با عالم رجال در تحصیل فضائل و کمالات نشود، فلاح و نجاح چنانکه باید و شاید ممتنع و محال.»[۱]
عبدالبهاء بیش از یک قرن پیش دستیابی به برابری زن و مرد را محقق میدانست، و استدلال میکرد که این تغییر لازمهی زمانه است. او معتقد بود که عصر، عصر زنان است و زنان باید ترقی کنند، برابری خود با مردان را آشکار کنند، در عرصههای سیاست و حکومت وارد شوند، در امور جهان مشارکت کنند و نیروی محرک صلح در جهان شوند. او در نوشتههایش، هم به ریشهی این نابرابریهای تاریخی پرداخت، هم با تعابیر جدید، نقش بنیادین و محوری برابری زن و مرد را در تعادل اجتماع و ترقی آن بیان کرد، و هم به ضرورتِ برابری، قطعی و اجتنابناپذیر بودن آن، و نیز نتایج آن پرداخت. این همه، امّا، در بستری تاریخی-اجتماعی بیان شد.
این زمانی بود که در سراسر جهان زنان هنوز در همهی عرصههای فردی و اجتماعی جایگاهی بسیار فرودست و نابرابر با مردان داشتند. در بیشتر جوامع مسلمانِ خاورمیانه، بهخصوص خارج از مصر و استانبول، کمتر زنی سواد داشت. سوادآموختن زنان را بسیاری، از جمله برخی روحانیون، مخالف اسلام میدانستند. بیشتر زنان اوقاتشان در خانه میگذشت. ازدواج اجباری و زودرس دختران رایج بود. زنان حق رأی نداشتند و نمیتوانستند به مناصب سیاسی برسند. با وجود بعضی فعالیّتهای حقطلبانه، نگرش عمومی زنان پذیرفتنِ نابرابری و تسلیم بود.[۲] در ایران، بهخصوص در جنبش مشروطه، گروههای کوچکی از زنان برای اولین بار از خانهها بیرون آمدند و در اعتراضهای ملی و سیاسی مشارکت کردند. این اعتراضها کم کم به اعتراض علیه نابرابری و مردسالاری تبدیل شد. اما حرکتهای زنان به رغم اهمیّت آن، نحیف و کم اثر بود و چندین دهه طول کشید تا زنان اولین امتیازات حقوقی و اجتماعی را به دست آورند. در اروپا و آمریکا که مبارزات زنان برای کسب حقوق برابر با مردان چندین دهه پیشتر شروع شده بود هنوز زنان بسیار کمتر از مردان امکان تحصیل، کار و مشارکت در اجتماع و سیاست داشتند و هنوز حق رأی هم به دست نیاورده بودند.
در این بستر اجتماعی بود که عبدالبهاء بر برابری حقوق زن و مرد به عنوان یکی از آموزههای اصلی آیین بهائی تأکید گذاشت. او از خواستههای جنبشهای زنان در اروپا و آمریکا هم فراتر رفت و مشارکت زنان درعرصههای اجتماعی را به عنوان شرط سعادت و تعادل جامعه و برقراری صلح و ثبات در جهان مطرح کرد.
برای عبدالبهاء برابری زن و مرد جنبهای بود از تعلیم محوری بهاءالله، یعنی وحدت عالم انسانی.[۳] او در نوشتجات و سخنرانیهای خود «وحدت رجال و نساء» را به «یکسان» بودن ایشان در نزد خداوند تعریف کرده است،[۴] و گاه نیز واژههای «برابری» یا «مساوات» را برای رساندن همین معنی به کار برده است.[۵] در شرح وحدت زنان و مردان، از تمثیلی گویا استفاده کرده است: «عالم انسانی را دو بال است. یک بال رجال و یک بال نساء. تا دو بال متساوی نگردد، مرغ پرواز ننماید. اگر یک بال ضعیف باشد، پرواز ممکن نیست. تا عالم نساء متساوی با عالم رجال در تحصیل فضائل و کمالات نشود، فلاح و نجاح چنانکه باید و شاید ممتنع و محال.» [۶] مفهوم «وحدت» بین زنان و مردان نوع خاصی از عملکرد و رفتار اجتماعی را ایجاب میکند، رفتاری مبتنی بر آگاهی از یگانگی بین دو جنس. از این روست که عبدالبهاء برگزیدن راههای تقابلمحور و منازعهجویانه را برای تحقق بیرونی حقیقت وحدت، توصیه نمیکند. بحث «وحدت» و تلاش برای عمل به آن، خودبهخود با تمسک به آن روشها ناسازگاری دارد. در عوض، چنانکه خواهیم گفت، عبدالبهاء آموزش و باز کردن راه را برای بروز توانائیهای زنان توصیه مینماید. از جانب دیگر، مقصود وی از مفهوم «وحدت»، از صِرف برابری نیز بالاتر میرفت، مثلاً در حیطهی روابط زن و شوهر بر آن بود که: «باید حالتی تحصیل کنند که زن و مرد حقوق خود را فدای یکدیگر نمایند، به جان و دل خدمت به یکدیگر کنند، نه به جبر و عنف.»[۷]
ریشهیابی نابرابری تاریخی
عبدالبهاء نابرابری عملی زنان با مردان را در طول تاریخ تنها ناشی از نبود فرصت برای زنان، و کاستی آموزش و پرورش ایشان میداند: «تأخّر جنس زن تا به حال به جهت این بوده که مثل مردان تربیت نمیشدند» و تأکید میکند که شکی نیست اگر زنان مثل مردان تربیت میشدند، پیشرفتشان همچون مردان میبود. با برخورداری از امکانات تعلیم و تربیت یکسان، «کمالات» زنان و مردان مساوی خواهد بود، و آن وقت، «سعادت عالم انسانی کامل گردد.»[۸] پس، نوشتجات او سراسر تأکید بر آموزش و یادگیری است.
آموزش و کوشش
عبدالبهاء آموزش دختران و اعتماد به نفس و کوشش خود زنان را مهمترین عامل دستیابی به آرمان برابری زن و مرد میدانست، و زنان را در مواردی از مردان قویتر. او در سخنرانیهای متعددی به این مطلب پرداخت. از جمله، در یکی از آنها، با طرح این سؤال که تفاوت موجود در جایگاه زنان و مردان از چه ناشی شده است، پاسخ میدهد: «هیچ شبهه نیست که از تربیت است» و در ادامه، با تصریح پیشتر بودن زنان در بعضی زمینهها، بر ضرورت تربیت واحد برای زن و مرد، و اهمیّت نقش اجتماعی زنان تأکید میکند:
اگر نساء به مثل رجال تربیت شوند مثل مردان میشوند. بلکه احساسات زنها بیشتر است رقّت قلب زنها بیشتر از مردهاست. لکن تا به حال چون زنها تربیت نشدهاند لذا عقب ماندهاند باید زنها هم مانند مردها تربیت شوند البته به درجهی مردها میرسند علیالخصوص در هیئت اجتماعیه عضو عاملاند لهذا خدا راضی نیست که این عضو مهم در نهایت کمال نباشد و عدل نیز چنین اقتضا مینماید که زنان و مردان مساوی باشند. تربیت واحد بشوند و وظیفهشان را بهتمامه اجرا دارند.[۹]
و خطاب به زنان میگوید: «باید خیلی همت کنید؛ در تحصیل علوم بکوشید؛ در ادراک حقایق اشیاء جهد کنید؛ در فضائل عالم انسانی بینهایت همت مبذول دارید و بدانید که فضل الهی شامل شماست. وقتی زنان ترقی کنند که مردان خود شهادت دهند که زنان با ما مساویاند، حاجت بهجدال و نزاع نیست.»[۱۰]
عبدالبهاء بر ضرورت آموزش زنان و بهبود شرایط زندگی آنان بسیار تأکید داشت، و حتی گفته بود که آموزش دختران را مقدم بر پسران میداند. او شمار زیادی از زنان تحصیلکرده و موفق غربی را که طبیب یا معلم یا مدیر مدرسه بودند ترغیب کرده بود به ایران بروند و مدرسه و درمانگاه برای دختران و زنان ایرانی بسازند و در ایران تدریس و طبابت کنند.
عبدالبهاء استدلال میکرد که زنان مهمترین نیروی محرک برای استقرار صلح و عدالت جهانیاند و تنها در صورتی که حضوری تعیینکننده در عرصهی سیاست و تصمیمهای بینالمللی داشته باشند جنگ و مصیبتهای آن از جهان برچیده خواهد شد:
اگر چنانچه مساواتِ حقوق بین نساء و رجال در جمیع عالم تحقق یابد، شبههای نیست که دنیا از شر جنگ آسوده میشود، زیرا آن وقت نساء به هیچ وجه راضی به حرب نمیشوند. آیا دختری یا زنی هست که میل دارد پدرش یا شوهرش یا پسرش یا برادرش به میدان حرب رود، تا بکشد یا کشته شود و یا اسیر بیافتند یا مجروح و سقط گردد؟ لاوالله، ولو هزار نشان هم بگیرد، هرگز نساء راضی نمیشوند.[۱۱]
و در سخنی دیگر: مساواتِ حقوق بین ذکور و اناث مانع حرب و قتال است زیرا نسوان راضی به جنگ و جدال نشوند. این جوانان در نزد مادران خیلی عزیزند هرگز راضی نمیشوند که آنها در میدان قتال رفته و خون خود را بریزند. جوانی را که بیست سال مادر در نهایت زحمت و مشقّت تربیت نموده، آیا راضی خواهد شد که در میدان حرب پاره پاره گردد؟ هیچ مادری راضی نمیشود و لو هر اوهامی بهعنوان محبّت وطن و وحدت سیاسی، وحدت جنس، وحدت نژاد و وحدت مملکت اظهار دارند و بگویند که این جوانان باید بروند و برای این اوهامات کشته شوند. لهذا وقتی که اعلان مساوات بین زن و مرد شد یقین است که حرب از میان بشر برداشته خواهد شد و هیچ اطفال انسانی را فدای اوهام نخواهند کرد.[۱۲]
به عبارت دیگر از دیدگاه عبدالبهاء برابری حقوق زن و مرد شرط صلح و ثبات بینالمللی است و بدون تساوی زن و مرد و حضور زنان در عرصههای اجتماعی و سیاسی تحقق صلح و وحدت جهانی، و رشد اقتصادی و اجتماعی ممکن نیست. از همین روست که تصریح میکند: «ممکن نیست سعادت عالم انسانی کامل گردد مگر به مساوات کاملهی زنان و مردان.»[۱۳]
نفی معیارهای دوگانهی اخلاقی برای زن و مرد
دربارهی جایگاه زن در خانواده و بهخصوص در ارتباط زناشوئی عبدالبهاء مدافع حقوق زنان است، و معیارهای اخلاقی را به زن و مرد، هر دو، راجع میداند و دوگانگی معیارهای عفت برای دو جنس را به صراحت ردّ میکند: در نامهای به یکی از بهائیان، دربارهی بهائی دیگر که گویا پیش از آن نیز از همسر خود برای ازدواج با کسی دیگر جدا شده بوده و باز قصد تکرار این کار را داشته، مینویسد که از خدا میخواهد فرد مذکور را:
خوی رحمانیان بخشد و از تبدّل زوجات فراغت یابد، زیرا این قضیه منافی رضای الهی است و مخالف عدل و انصاف عالم انسانی. زیرا نساء نیز در احساسات جسمانی و روحانی مانند رجالاند. اگر زنی هر روز ضجیعی (همسری) جوید، این حرکت دلیل بر بیعفتی وی است. چون به حقیقت نگری، رجال نیز مانند آن. از خدا خواهم که این عادت را ترک نماید.[۱۴]
بازتعریف ارزشها
از مهمترین جنبههای دیدگاه عبدالبهاء دربارهی برابری زن و مرد آن بود که هدف صرفاً به دست آوردن حقوق مساوی نیست، بلکه ساختارهای اجتماعی باید از اساس تغییر کند و ارزشهای جامعهی مردسالار، مثل قدرت، سلطه، رقابت، برتری و … جای خود را به ارزشهای زنانه مثل همدلی، خدمت، همکاری، و فداکاری بدهند. این تحول در نظام ارزشها را نه فقط به عنوان امری ایدهآل بلکه به عنوان سیرناگزیر جوامع انسانی به سوی تعالی مطرح کرد:
در ایّام گذشته عالم اسیر سطوت و محکوم قساوت بوده و رجال به قوهی شدت و صلابت جسماً و فکراً بر زنان تسلط یافته بودند. اما حال این میزان بههم خورده و تغییر کرده. قوهی اجبار رو به اضمحلال است و ذکاء عقلانی و مهارت فطری و صفات روحانی یعنی محبت و خدمت که در نسوان ظهورش شدیدتر است، رو به علو و سمو و استیلاست. پس این قرن بدیع شئونات رجال را بیشتر ممزوج با کمالات و فضائل نسوان نماید و اگر بخواهیم درست بیان کنیم، قرنی خواهد بود که این دو عنصر در تمدن عالم میزانشان بیشتر تعادل و توافق خواهد یافت.[۱۵]
به عبارت دیگر عبدالبهاء به روندی بسیار بنیادی توجه دارد. او پیشبینی میکند که جامعهی مردسالار به تدریج در حال تغییر است و ارزشهای تازهای جایگزین ارزشهای سنتی آن میشود. به تعبیر او در جامعهای که زنان حق برابر با مردان داشته باشند، معنا و مصداق قدرت تغییر میکند، و شفقت و همدردی، رواداری و یاری، و همراهی و همفکری تبدیل به ارزشهای برتر میشود.
عبدالبهاء در حقیقت برخی از ارزشهای رایج مردانه را بازتعریف میکند. مثلاً دربارهی «پیروزی» یا به اصطلاح او «غالبیت» میگوید: «در دورهی بهائی،… مظلومیت کبری، غالبیت است، و محویّت و فنا، عزّت ابدیّه.» و از بهاءالله نقل میکند که «پس نصرت الیوم اعتراض بر احدی و مجادله با نفسی نبوده و نخواهد بود بلکه محبوب آنست که مدائن قلوب که در تصرف جنود نفس و هوی است به سیف بیان و حکمت تبیان مفتوح شود.»[۱۶] بهاءالله مفهوم معمول رقابت را که به دست آوردن قدرت است به برتری در خدمت بازتعریف میکند: «در خدمت حق و امر او بر یکدیگر سبقت گیرید. این است آنچه که شما را در این جهان و جهان دیگر به کار آید» (ترجمه).[۱۷] به همین ترتیب، در نظر عبدالبهاء نهایت بزرگی و افتخار از برای کسی نیست که در مسابقهی قدرت پیروز میشود، بلکه از آنِ کسی است که در میدان «خدمت»، و «محبّت» «گوی سبقت» رباید،[۱۸] در «تعدیل اخلاق» کوشد، و «به خلق و خوی سبقت بر اهل آفاق» جوید.[۱۹]
هدف عبدالبهاء فقط این نبود که زنان قدرت و اختیاراتی برابر مردان به دست آورند، بلکه در پی تأسیس جامعهای بود که ویژگیها و ارزشهای زنانه در آن حاکم شود. یعنی برای جهان مردانهی معاصر آیندهای زنانه میخواست، و میدید.
کردار عبدالبهاء در تثبیت و ترویج اصل برابری زنان با مردان
یکی از نشانههای باور عبدالبهاء به برابری زن و مرد هم این بود که در دورهی سه سالهی سفر خود به مصر، اروپا و امریکا (۱۹۱۰ تا ۱۹۱۳) رهبری جامعه بهائی را در غیاب خود به خواهرش، بهائیه خانم سپرد. در طول این مدّت بهائیه خانم به مثابهی نماینده و قائممقام عبدالبهاء به کلیّه امور بهائیان رسیدگی میکرد، و هیچ کسِ دیگر در میان بهائیان آن دوران چنین اعتبار و اقتداری نداشت.[۲۰]
به علاوه، سیاست عملی عبدالبهاء برای پیش بردن این اصل آگاه کردن زنان به اهمیت مقام و حقوقشان، و تشویق آنان به دانش آموختن و مشارکت فعال در کارهای اجتماعی بود. در موارد بسیار، کارهای خطیر و دشوار را به زنان میسپرد، که گاهی خلاف انتظار جامعه بود. عبدالبهاء این مسئولیتهای مهم را به زنان میداد، و بعد توفیق و دستاوردشان را در جمع میستود.
یکی از این موارد ملاقات با مظفرالدین شاه قاجار و صدر اعظم او، امینالسلطان، به قصد دادخواهی برای بهائیان ایران بود. عبدالبهاء این مأموریّت را به خانم لوا گتسینگر[۲۱] داد که از اولین زنانى بود که در آمریکا بهائى شده بود. لوا گتسینگر به همراه هیپولیت دریفوس[۲۲] اولین بهائی فرانسوی، هنگام دومین سفر مظفرالدین شاه و صدراعظم در سال ۱۹۰۲، در پاریس موفق به دیدار او شد، و از ظلم و ستم وارد بر بهائیان ایران گفت و تقاضای رعایت عدالت در حق آنها کرد. در جواب، البته، از شاه و امینالسلطان که از گسترش آیین بهائی در میان غربیان حیرتزده شده بودند، پاسخهای دلگرمکننده شنید.[۲۳]
اما بر خلاف آن قولها یک سال بعد، واقعهی هجوم و کشتار در یزد و اصفهان پیش آمد که نزدیک به ۳۰۰ بهائی در این دو شهر کشته شدند و خانه و اموالشان به غارت رفت. عبدالبهاء پیش از آن روحانیّه بشروئی، یکی از زنان مطلع و سخنور بهائی را که با تخلّص بیبی روحانی شعر هم میگفت، مأمور کرده بود که برای آموزش بهائیان به یزد برود. روحانیّه که ورودش به یزد مقارن با شروع هجوم و کشتارها شد، درطول آن وقایع و پس از آن با شجاعت به تقویت روحیهی بهائیان و تسلّی آنان پرداخت. بعدها عبدالبهاء در یک سخنرانی دربارهی برابری زنان، در سانفرانسیسکو، او را بسیار ستود و بزرگ داشت.[۲۴]
نمونه دیگری از اعتماد به قابلیّتهای زنان را عبدالبهاء در کار ساختن مشرقالاذکار (عبادتگاه) شیکاگو نشان داد. تأسیس این بنا بزرگترین پروژهی ساختمانی و سرمایهگذاری جامعهی بهائی در دورهی خود بود و عبدالبهاء مدیریت این کار را عملاً به عهدهی یک زن بهائی آمریکایی به نام کورین ترو[۲۵] گذاشت.[۲۶] و زمانی که عبدالبهاء به آمریکا سفر کرده بود، در روز اوّل ماه مه سال ۱۹۱۲، هنگام نهادن سنگ بنای همین معبد، در حرکتی نمادین بیلچه را به دست زن جوان ایرانی، قدسیّه اشرف که در امریکا در دانشگاه تحصیل میکرد، داد تا او هم «به نمایندگی از زنهای ایران» در این آغاز سهمی داشته باشد. قدسیه اشرف، یک سالی پیشتر، به آمریکا رسیده بود. پدرش، دو سال قبل، از عبدالبهاء دربارهی فرستادن دخترش برای تحصیل به آمریکا نظر خواسته بود، و جواب شنیده بود که «بهفوریّت روانهاش کنید.»[۲۷] قدسیه اشرف باید از اولین زنان ایرانی—شاید هم اولّین زن ایرانی—باشد که برای تحصیلات دانشگاهی به آمریکا رفت.[۲۸]
زمانی که عبدالبهاء به اروپا و آمریکا سفر کرد، اوج مبارزات زنان برای گرفتن حق رأی و اعتراض به نابرابریهای اجتماعی بود، و دیدگاههای او دربارهی حقوق زنان بسیار با استقبال روبرو میشد. به شهادت نویسندهی سفرنامهاش، بهویژه، زنانِ «حقوقطلب» غربی اشتیاق بسیار برای شنیدن سخنرانیهای او داشتند.[۲۹]
انجمنهای زنان پیشرو او را برای سخنرانی دعوت میکردند، روزنامهها مرتب دربارهی آنچه میگفت گزارش مینوشتند، و بهخصوص زنان خبرنگار بسیار با او مصاحبه میکردند. عبدالبهاء از تأثیر مطبوعات بر افکار عمومی به خوبی آگاه بود، و نظراتش را با صراحت میگفت و گاه از تجربههای شخصی خود مثال نقل میکرد.
نمونهای از این گزارشها، نوشتهی یک زن خبرنگار، روز بعد از ورود عبدالبهاء به آمریکا در یکی از روزنامههای نیویورک منتشر شده است. در این گزارش به نقل از عبدالبهاء آمده است: «حق رأی زنان درست و حتمی است… من به برابری حقوق زنان و مردان باور دارم… همه پیروان من تکهمسر هستند، ولی من باور دارم که دو نفر که در مییابند که نمیتوانند پیوند روحی میان خود برقرار کنند، بهتر است که از همدیگر جدا شوند. ناسازگاری بیشترین دلیل جدایی است. وقتی که ناسازگاری وجود دارد ازدواج واقعی نمیتواند وجود داشته باشد. من در ازدواج خوشبخت بودهام و چهار دختر دارم. آنها به زبان فرانسه و آلمانی صحبت میکنند و خیلی دختران موفقی هستند. آنها چادر به سر نمیکنند و مانند شما زنان آزاد هستند.» [۳۰]
عبدالبهاء هدفهای جنبش حقطلبی زنان را تأیید میکرد و با بسیاری از زنان پیشرو و انجمنهای زنان در اروپا و آمریکا ملاقات و مراوده داشت. یکی از مهمترین زنانی که با او دیدار کرد، املین پنکهرست، رهبر جنبش سافروجتها – جنبش حق رأى زنان در سالهاى اول قرن بیستم در بریتانیا- بود که به خاطر مبارزاتش چندین بار زندان رفت. در سفر عبدالبهاء به لندن املین پنکهرست به دیدار او رفت. در دیدار با پنکهرست، عبدالبهاء آرمانهای حقطلبی زنان را ستود، اما آنان را از توسّل به حرکتهای خشن، مثل شکستن پنجرهها، خسارت زدن به قطارها و امثال آن برحذر داشت، و تشویق کرد که با به کارگیری دانش و هوش و دستاوردهای علمی و هنری برای حقوق خود مبارزه کنند: «در این عصر، شخص ضعیف به اقدامات ترسناک متوسّل میشود، و شخص هوشمند قوهی عقل و حکمت را به کار میگیرد» (ترجمه). [۳۱] همین مطلب دربارهی روش اقدام برای حصول برابری، درسخنرانیهای عبدالبهاء برای زنان آزادیخواه نیز آمده است. نویسندهی سفرنامهاش در جایجای خلاصههایی که از سخنرانیهای او یادداشت کرده، به این مطلب اشاره میکند. از جمله، این نقل قول از نطق روز ۱۹ دسامبر ۱۹۱۲ که: «باید نساء در تربیت خود و تحصیل کمالات بکوشند. به تربیت احقاق حقوق خویش نمایند، نه به زور و زجر. زیرا به حسن تدبیر و تربیت طلب مساوات نمودن شأن عاقل است. شخص دانا به تحصیل کمالات طلب حقوق خویش نماید، امّا نادان بقوّهی جبریّه،»[۳۲] و این که دو روز بعد، وقتی «جمعی از خانمهای محترمه حقوقطلب» با عبدالبهاء دیدار کردند، او ایشان را «به اعتدال و حسن اخلاق و کردار» نصیحت کرد.[۳۳]
در صحبت با یکی دیگر از زنان این جنبش، املین پتیک-لورنس[۳۴] عبدالبهاء از او پرسید: «چرا باور دارید که زنان باید حق رأى داشته باشند؟» جواب داد: «چون فکر مىکنم بشر باید بالاتر و بالاتر پرواز کند اما تنها با یک بال نمىتواند به اوج برسد.» عبدالبهاء اینبار با لبخند پرسید: «اگر یک بال از بال دیگر قوىتر بود تکلیف چیست؟» جواب داد: «باید بال ضعیفتر را تقویت کرد.» عبدالبهاء گفت: «اگر من به شما ثابت کنم که زنان بال قوىترند، چطور؟» املین پتیک-لورنس جواب داد: «در آن صورت من تا ابد مدیون شما خواهم بود.»
از نشانههای دیگر برابری زن و مرد در نظر عبدالبها، کتاب مفاوضات، یکی از مهمترین آثار اوست، که حاوی پاسخهای عبدالبهاء به سؤالات یکی از زنان بهائی غربی، به نام لورا کلیفورد بارنی است[۳۵]. برای عبدالبهاء کاری بسیار عادی بود که مباحث پیچیدهی فلسفی، مبانی آیین بهائی، ارتباط آن با سایر ادیان، و دیدگاهش دربارهی آخرین دستاوردهای علمی و فکری را در گفتگو با زنی روشنفکر شرح دهد. برای عبدالبهاء، برابری زن و مرد حقیقت بود، و بروز و استقرار آن ضرورت زمان؛ و نتایج کلّی این برابری، صلح عمومی و سعادت عالم انسانی.
* مینا یزدانی دانشیار تاریخ در دانشگاه ایستِرن کِنتاکی در آمریکا است.
[۱] منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ۱:۲۹۱؛ مکاتیب حضرت عبدالبهاء، جلد ۳، صفحهی ۱۰۷؛ مِن مکاتیب حضرت عبدالبهاء، شمارهی ۱، صفحهی ۲۱۴؛ امر وخلق ۴:۳۳۴٫
[۲] برای اطلاع بیشتر دربارهی وضع زنان در خاورمیانه در قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم، نگاه کنید به:
Nikki R. Keddie, Women in the Middle East: Past and Present (Princeton: Princeton University Press, 2007), 60-74.
دربارهی فعالیّتهای نسبتاً گستردهی زنان در مصر در دهههای ابتدایی قرن بیستم نگاه کنید به
Leila Ahmed, Women and Gender in Islam (New Haven: Yale University Press, 1993), chapter 9, “The First Feminists,” ۱۶۹-۱۸۸٫
[۳] نگاه کنید به: منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ۱:۲۹۱؛ مکاتیب حضرت عبدالبهاء، جلد ۳، صفحهی ۱۰۷ ؛ من مکاتیب حضرت عبدالبهاء، شمارهی ۱، صفحهی ۲۱۴٫
[۴] خطابات مبارکه، جلد ۱، صفحهی ۱۴۹
[۵] خطابات مبارکه، جلد۱، صفحهی ۱۶۵
[۶] منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ۱:۲۹۱؛ مکاتیب حضرت عبدالبهاء، جلد ۳، صفحهی ۱۰۷ ؛ من مکاتیب حضرت عبدالبهاء، شمارهی ۱، صفحهی ۲۱۴؛ امر وخلق ۴:۳۳۴
[۷] نقل از محمود زرقانی، بدایعالآثار، جلد ۱، صفحهی ۳۴۷٫
[۸] خطابات مبارکه، جلد ۲، صفحهی ۱۴۹-۱۵۰٫ .
[۹] خطابات مبارکه، جلد ۱، صفحهی ۱۶۴
[۱۰] خطابات مبارکه، جلد ۱، صفحهی ۱۶۵٫
[۱۱] نقل قول از خطابهی عبدالبهاء در مجلهی نجم باختر شمارهی ۱۷ سال ۱۹۲۱، در فرزین دوستدار، روزنههای امید در آستانه قرن بیست و یکم، صفحهی ۱۳۸٫
[۱۲]خطابات مبارکه، جلد ۲، صفحهی ۱۳۶٫
[۱۳] خطابات مبارکه، جلد ۲، صفحهی ۱۵۰٫
[۱۴] امرو خلق، جلد ۴ صفحهی ۱۷۸٫
[۱۵] نقل در دکتر اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید (حیفا، ۱۹۳۲)، ۱۷۴٫
[۱۶] «لوح سلطان ایران،» مجموعهی الواح ملوک و سلاطین، صفحهی ۱۶۳٫
[۱۷] نقل در ظهور عدل الهی، صفحهی ۱۷۰٫
[۱۸] منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، جلد ۲، صفحهی ۲۳۸؛ مکاتیب حضرت عبدالبهاء جلد ۶، صفحهی ۱۳۲٫
[۱۹] منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، جلد ۱، ۱۲۶٫
[۲۰] Shoghi Effendi, Bahiyyih Khanum, ۳۹, ۲۸; Janet Khan, The Prophet’s Daughter, pp. 78-79.
[۲۱] Lua (Louise) Getsinger
[۲۲] Hippolyte Drefus
[۲۳] حیات حضرت عبدالبهاء وحوادث دورهی میثاق، صفحات ۱۲۴ و ۱۲۵٫ شرح کامل را در صفحات ۱۲۲ تا ۱۴۰ بخوانید.
[۲۴] اختران تابان، جلد ۱، صفحهی ۱۰۹، ۱۱۰٫
[۲۵] Corrine True
[۲۶] نگاه کنید به: http://239days.com/2012/05/02/trials-corinne-knight-true/
[۲۷] مصابیح هدایت، جلد ۹، صفحات ۴۰۰ و ۴۲۵٫
[۲۸] قدسیه اشرف پس از اتمام تحصیلات خود در رشتهی تعلیم و تربیت در سال ۱۹۱۹، در زمان کابینهی وثوقالدوله به ایران برگشت. برای درخواست اشتغال، مدرک تحصیلی در دست، به دیدار وزیر معارف وقت رفت. وزیر با احترام و ادب با او به گفتگو پرداخت، ولی به عذر اینکه خانوادهی او «به اسم بهائی مشهورند، و مردم هم در تعصبات دینی در نهایت حدّت و شدت،» از استخدام او خودداری کرد. مصابیح هدایت، جلد ۹، صفحهی ۴۰۸٫
[۲۹] برای مثال، نگاه کنید به محمود زرقانی، بدایع الآثار، جلد دو، صفحات ۵۷ و ۵۸٫
[۳۰] Nixola Greeley-Smith, “Abdu’l-Bahá Abbas, Head of New Religion, Believes in Woman Suffrage and Divorce,” The Evening World, New York, April 12, 1912.
[۳۱] Robert Weinberg, Lady Blomfield: Her Life and Times (Oxford: George Ronald, 2012), 128.
ملاقات عبدالبهاء با املین پنکهرست بنا بر نامهی مورّخ ۱۳ ژانویه ۱۹۱۳ از احمد سهراب، منشی عبدالبهاء، به هریت مگی در سفر دوّم عبدالبهاء به لندن در سال ۱۹۱۳ صورت گرفت. نامههای احمد سهراب در آرشیو محفل روحانی ملّی ایالات متحدّه موجودند. نگارنده از امین اخیه برای در اختیار نهادن اطلاعات دربارهی تاریخ این ملاقات و آنچه در یادداشت ۳۴ آمده، سپاسگزار است.
[۳۲] محمود زرقانی، بدایع الآثار، جلد ۲، صفحهی ۳۰
[۳۳] محمود زرقانی، بدایع الآثار، جلد ۲، صفحهی ۳۶٫ در ادامه، زرقانی به شرح نوع اقدامات زنان آزادیخواه که عبدالبهاء ایشان را از آن برحذر میداشت، میپردازد: «آن اوقات باز ضدیّت و مخالفت آنها نسبت به رجال دولت و حکومت شدّت نموده بود، به درجهای که دوائی مانند تیزآب ساخته سر هر گذری در صندوقهای پوسته میریختند که کاغذها متلاشی و ضایع شود تا مردان را عاجز نمایند و آنها را در حفظ و اداء حقوق زنان مجبور سازند.»
[۳۴] Baroness Emmeline Pethick-Lawrence
هویّت مخاطب عبدالبهاء در این گفتگو، در مقالهی زیر تصریح شده است:
Mary Hanford Ford, ‘Abdul Baha, Head of New Religion, Coming Here,’ The Sun (New York), 17 March 1912, p. 2, part 4.
[۳۵] Laura Clifford Barney